معرفی اجمالی شهرستان
جاده ابریشم که از قدیمی ترین پل های ارتباطی دنیای قدیم بوده از ایران می گذشته است طبق گفته شادروان عبدالحسین زرین کوب شاخه ای ازاین جاده از خواف می گذشته است که این دلیل گویا و واضحی است بر سابقه این شهر در تبادلات تجاری و فرهنگی دنیای قدیم. خواف بدلیل جاذبه های خاص خود از قدیم الایام مورد توجه بوده است خصوصا زمانی که رونقی در کار خود داشته است و از نظر قدمت و ابنیه تاریخی و گروههای مختلف دانشمندان از جمله فقها، ریاضی دانان، عرفا، مورخین، اطباء و مشاهیر فراوانی مورد توجه خاص و عام بوده است. سامان خواف و زوزن به تبع ایران شرقی در طول نیمه دوم قرن سوم هجری در قلمرو حکومت پسران لیث صفاری 54- 290 هجری) قرار داشت و جزء اقطاعات برادر کهتر آنان علی بن لیث بود. البته نفوذ رجال خواف در دستگاه های سلطنتی و با سمت های ارجمند تا اواخر دوره تیموریان هم ادامه می یابد. هجری به وزارت سلطان حسین بایقرا رسید و تا سال 892 که معزول گردید این مقام را دارا بود. از طرفی اگر این قول را درست بدانیم که خواجه نظام الملک مرد قدرتمندی که 35 سال صاحب اختیار اداره ایران بود از بازماندگان ملوک زوزن باشد منطقه خواف تا اواخر عهد ملک شاه و سپس تا پایان دوره سلجوقیان که پسران نظام الملک نبض قدرت را در دست داشتند، به اعتبار وجود آنان رو در اعتلا و آبادی بوده است.
اکثر مورخان متفق القولند که تا اندکی بعد از حمله مغول خواف جزء توابع نیشابور بوده و بعد از آن تا عصر قاجاریه، از ولایات هرات به شمار می رفته است. جغرافیدان و مورخ اسلامی قرن سوم هجری “ابن رسته” در اعلاق النفیسه گوید: نیشابور، شهر ها و روستاهای مهمی داشته که می توان به باخزر، جوین، بیهق، ارغیان، زوزن، خواف، اشبند اشاره نمود. “ابن حوقل” در قرن چهارم هجری نوشته شهرستان نیشابور بسیار وسیع است، روستاهای آباد و شهرهای نامدار مانند بوزجان، خایمه، سلومک، سنگان، زوزن، سبزوار، ترشیز، اسفراین دارد. صاحب نزهت القلوب در سال 740 هـ .ق خواف را جزء هرات آورده که دارای سلامه و زوزن است و میوه هایش انگور، انار، انجیر، خربزه و زردآلو و مردمش حنفی مذهب اند و مهمان نواز، خیر و به حج علاقه دارند. و تولیدات آنها کرباس، ابریشم، روناس هست.
لسترنج مستشرق انگلیسی که تحقیقات خود را از منابع قرن 3-7 مثل یعقوبی و حموی گرفته می گوید: در جنوب غرب باخرز ناحیه خواف است که دارای انگور و انار بوده و شهرهای سلومک، سنگان و خرجرد از توابع آن است. یاقوت و مقدسی به زوزن اشاره ای داشته که به علت اهمیت تجاری و ارتباط با سلامه، خرجرد، قاین و داشتن علما به بصره کوچک معروف شده است. که دارای آتشکده است. این ولایت از سال 1249هـ .ق که هرات از ایران جدا شد به تابعیت مشهد در آمد و مانند سابقش تحت عنوان ولایت خواف و باخرز به مرکزیت خواف شامل 6 بلوک بوده استاگر به قول شهرستانی اعتماد کنیم بنای خواف مربوط به نیمه اول قرن دوم هجری می باشد. خواف و6 شهر دیگر در دهه سوم هجری به دست مسلمانان فتح می شود و قیس بن هیثم سلّمی بر این دیار به حکومت می نشیند. پس قدر مسلم این است که خواف با هر نامی که تا قبل از ظهور “بها فرید” داشته است به همراه شهر های پیرامون خود از آغاز دورة اسلامی جزء نواحی نیشابور به حساب می آمده است. کما این که بسیاری سلومک و سنگان و زوزن را در فهرست 21 ناحیة معروف نیشابور احصاء کرده اند.
تاريخ كهن شهر
وجه تسميه
نام خواف داراي سابقهي تاريخي طولاني است. جغرافي دانان اسلامي مانند ياقوت حموي در معجم البلدان، بغدادي در مراصد الاطلاع، مقدسي در احسن التقاسيم، حمدالله مستوفي در نزهت القلوب، حافظ ابرو در جغرافياي تاريخي، قزويني در آثار البلاد، ابوالفضل بيهقي در تاريخ بيهقي و بسياري ديگر از منابع تاريخي اين واژه را به شكل « خواف » كه « خاف » خوانده مي شود، نوشته اند. ديگر اين كه شهرستاني در الملل و النحل آورده است كه اسم « به آفريد » كه مدعي پيغمبري بوده و از زوزن برخاسته « خاف » بوده و چون آن جا را بنا نهاده به نام او معروف شده است. البته بايد گفت اين مورد به دليل اينكه همهي منابع تاريخ اين منطقه را در دوران هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان كه قرن ها قبل از ظهور به آفريد بوده، به نام ولايت « خواف » از توابع نيشابور نوشته اند و هيچ يك نام ديگري براي اين منطقه ذكر نكرده اند، صحيح به نظر نمي رسد. با اين كه واژهي « خواف » فارسي است و تغيير شكل يافتهي « خاف » ميباشد، عـــدهاي دربارهي نامگـذاري آن به لغات عربي متوسل ميشوند و ميگـويند چون خواف در بن بست قرار داشته و از تــرس راهزنان و هواي گرم آن مردم در خوف و هراس به سر مي برده اند، بدين سبب آن را «خواف» گفته اند، در صورتي كه نام خواف زماني به وجود آمده كه مانند امروز در بن بست قرار نداشته كه چنين حدس زده شود، بلكه از هزاره هاي قبل از اسلام اين نام برده مي شود. در زمان هاي گذشته اين منطقه شاهراه تجارتي جادهي ابريشم بوده و براي حمل آتش مقدس زردشتيان و از جادهي آذربايجان به سيستان از اين محل عبور مي كرده است. همچنين در مسير راه هاي هرات، نيشابور، گناباد، قاينات و زوزن قرار داشته است و نمي توان باور كرد منطقه اي كه در مسير چنين جاده هاي معتبري قرار داشته باشد، مردم ويا مسافران آن قدر در خوف و ترس بهسربرند كه نام خواف را به معناي خوف و ترس بنامند.
خواف از ولايات وسيع و بسيار قديمي ايالت خراسان بوده كه وسعت آن نسبت به گذشته هاي دور در حدود يك بيستم مي باشد. بر اساس اسناد تاريخي تا قرن هشتم هجري به طور متناوب و يا در بعضي سنوات شامل شهرستان فعلي تربت حيدريه و شهرستان كنوني خواف و قسمتي از نقاط مرزي كه اكنون جزء خاك افغانستان است، بوده و حدود آن از مشرق به بادغيسات هرات و از جنوب به بيابان متصل به فراه و از شمال به نيشابور و از مغرب به گنابــــاد و قهستان نوشته اند. چنان كه فصيح خوافي و مؤلف احسن التواريخ به سنجان ويا سنگان زاوهي خواف اشاره كرده اند و اين عبارت نشان دهندهي آن است كه زاوه (تربت حيدريه) در قرن هشتم و نهم هجري از توابع حكومت خواف بوده است. اين ولايت در عهد قاجار نيز به علت طول زياد به دو قسمت « بالا خواف» و «پايين خواف» تقسيم شده كه به « خوافين » اشتهار داشته، زيرا خواف بالا تا تربت حيدريه و خواف پايين تا نزديك هرات ادامه داشته است. همان طور كه گفته شد، اكنون قسمتي از خواف قديم در خاك افغانستان واقع است. مؤلف كتاب « قاموس جغرافياي افغانستان » نوشته است: « به يادبود خواف قديم هم اكنون قريه اي در حكومت بادغيسات هرات به همين نام وجود دارد ».
مرحوم دكتر محمدجواد مشكور صاحب كتاب « ايران در عهد باستان » نوشته است: « خواف از مناطقي است كه سابقهي تاريخي آن به چند هزار سال پيش مي رسد. در عصر اشكانيان و ساسانيان جزء شهرهاي آباد ايران بوده و بدون تغيير نام شهرت خود را حفظ كرده است. زيرا در عصرهاي ياد شده خواف جزء شهرهاي مهم ابرشهر (نيشابور) و سرزمين پارت محسوب مي شده و حاكم اين ولايت را « كُنارنگ » ميگفتهاند.» به طور كلي تمام منابع تاريخي متفق القولند كه ولايت خواف در طول دوران حيات خود از ولايات مهم خراسان بوده و تا اندكي بعد از حملهي مغول و يا به قول صفيالدين بغدادي تا سال 700هـ .ق از توابع نيشابور محسوب مي شده و پس از آن از اعمال هرات به شمار ميرفته است. اينك سيماي كلي و اجمالي خواف را از قول مورخان و جغرافي دانان بعد از اسلام ميآوريم. ابن رسته صاحب اعلاق النفيسه مورخ و جغرافي دان قرن سوم هجري در سال 290هـ.ق خواف را جزء نيشابور دانسته و چنين مي نويسد: « نيشابور داراي شهرهايي است كه از آن جمله ميتوان : زام، باخرز، جوين و بيهق را نـام برد. نيشابور داراي سيزده روستا و چهار ربع (ناحيه) مي باشد. روستاهاي آن عبارت اند از: استوا، ارغيان، اسفراين، جوين، بيهق، بشت، رخ، باخرز، زوزن، اشبند، خواب (خواف)، و ارباع آن عبارت اند از : ريوند، تكـاب، بشت فروش و مازُل.»
مؤلف حدود العالم به سال 372 هـ.ق اگر چه به صورت مستقيم از خواف نامي نبرده ولي شهرك هاي «سنگان، سلومه، زوزن و خرگرد خواف » را از توابع نيشابور نوشته و آن ها را از نظر كشاورزي پر بركت دانسته و ميگويد : « پوژگان، خايمند، سنگان، سلومه و زوزن شهرك هايي از حـــدود نيشابور و جاي هاي بسيار با كشت و برزند و از اين شهرك ها كرباس خيزد.» و در جايي ديگر خرگرد را شهركي اطلاق نموده و مـــــــــردم آن را دامدار نوشته است : « خرگرد شهركي است، مردمان آن خداوندان چهار پايانند. »
مقدسي مؤلف احسن التقاسيم اين ولايت را ضمن اين كه از اعمال نيشابور گفته، آن را از نظر كشاورزي مركز مويز خراسان دانسته و شهر را سلومك (سلامي كنوني) نوشته است : « خواف كوچك و مركز مويز است، نام شهر سلومك است و زاوه مانند پيشين است.» پس از گذشت حدود 250 سال از اين زمان، ياقوت حموي به سال 623 هـ.ق خواف را از قصبات بزرگ تابع و متصل به بوشنج از توابع هرات آورده و آن را شامليكصد قريه و سه شهر به نام سنجان (سنگان)، سيراوند (سيجاوند) و خرجرد (خرگرد) نوشته است. حدود 50 سال بعد ازياقوت به سال 674 هـ .ق زكريا عمــــادالدين محمد بن محمود قزويني صاحب « آثار البلاد و اخبارالعباد » خواف را از شهرهاي بزرگ خراسان و نزديك به شهر نساء – كه اكنون از خـــاك تركمنستان است –آورده، چنين مينويسد : « خواف از شهرهاي بزرگ خراسان و به شهر نساء نزديك است، شهريست پر جمعيت، روستاهاي اطراف بسيار آباد و همه سرسبز و خرم و پر خير و بركت اند. امام ابوالمظفر – كه او را خوافي گويند – از اين شهر است. در هر علمي سررشته داشته و به ويژه در علم كلام و جدال سرآمد بود ». از آن زمان كه اندكي بگذريم، صفي الدين بغدادي مؤلف «مراصدالاطلاع» به سال 700 هـ.ق خواف را مانندياقوت حموي از قصبات كبيرهي خراسان و از توابع نيشابور نوشته و گفته كه از مشرق متصل به « بوشنج » يا « فوشنج » و از مغرب به « بوزن » يا « زوزن » و داراي يكصد قريه و سه شهر به نام سنجان، سيراوند و خرجرد است. صاحب نزهت القلوب در سال 740 هـ.ق نيز خواف را توابع هرات آورده و چنين معرفي مي كند : « خواف ولايتي است طولش از جزاير خالدات (صح ك) و عرض از خط استوا (لــه ك)، قصباتِ سلامي، سنجان و زوزن از توابع آن است و ملك زوزن در آن جا عمارت عالي ساخت. از ميوه هايش انگور، خربزه، انار و انجير نيكوست. مردم آن جا حنفي مذهب و شريعت رو و در آن مذهب به غايت صلبند و غريب دوست باشند و مايل به خيرات و حج باشند و در آن جا ابريشم و روناس بسيار باشد. » و اما لسترنج مستشرق انگليسي كه تحقيقات خود را از منابع تاريخي قرون سوم تا هفتم هجري مانند اصطخري، ابن حوقل، ابن رسته،يعقوبي و ياقـــوت حموي گرفته است، در مجموع راجع به خواف چنين مينويسد: «در جنوب باختري باخرز ناحيهي خواف (خواب قديم) است كه كرسي آن به همين نام مي باشد. خواف در قرن چهارم به فراواني مويز و انار شهرت داشت. سلومك كه بعدها آن را سلام (سلامي) نوشتند، در زمانهاي قديم بزرگ ترين شهرهاي آن ناحيه بوده است. شهرهاي مهم آنيكي سنجان (سنگان) و ديگري خرجرد است كه ابن حوقل آن را به صورت خرگرد ضبط كرده، شهر فرگرد دريك منزلي خاور خرگرد كهياقوت آن را فرجرد و فلجرد ضبط نموده است.ياقوت اسم شهر سيراوند و لاز را برده و آن ها را از شهرهاي مهم خواف ذكر كرده است. زوزن به گفتهي مقدسي در زمان او معمور بوده و پشم بافانش شهرت داشتند و چون با قاين و سلام (سلامي) و خرجرد ارتباط داشته از حيث موقعيت حــائز اهميت بوده است.ياقوت آن را به سبب داد و ستد و رونق تجارت و نيز داشتن علما و دانشمندان فراوان «بصرهي كوچك » نام نهاده و به آتشكده هايي در آن جا اشارت كرده و براي آن 134 دهكده نوشته است.»
حافظ ابرو دانشمند و مورخ قرن هشتم و نهم هجري كه خود خوافي الاصل بوده، خواف را چنين توصيف كرده است : « شرقي ولايت خواف اعمال باخرز است و غربي اعمال قهستان و شمالي ولايت زاوه اعمال نيشابور و جنوبي بياباني كه ميان فراه و سيستان و قهستان است و خواف را از قديم اعمال نيشابور مي گرفته اند. فامّا حالا مدتهاي مديدي است كه از حساب هرات است و داخل ديوان هرات مي دارند و خواف ناحيتي است مشهور، مردم بزرگ از آن جا برخاسته اند، از علما و ملوك و وزرا، جد اعلاي محمد مظفر – كه پدر شاه شجاع بود – از خواف است. ملك زوزن – كه مدتي حكومت كرد – در آخر دولت خوارزمشاهيان از زوزن خواف بود. ملك شمس الدين محمد انار– كه در زمان دولت خوارزمشاهيان لشكركش و سپهسالار بود– از خواف است و دانشمندان معتبر و وزراي توانمند بسياري از خواف بوده اند. در خواف مزارع و قراء بسيار است و كان آهن دارد كه كار مي كنند و مردم آن جا سني پاك مذهبند و آب ايشان از كاريز است و آب رود اندكي دارد و درخت بسيار بود، ابريشم حاصل شود و از ميوه همه نوع باشد به خصوص انار بسيار بود و پنبه نيز بسيار باشد. »
امين احمد رازي صاحب هفت اقليم در سال 1010 هـ.ق براي خواف، روستاهاي معتبر و متعددي قايل شده و از مسجد تاريخي زوزن و كتيبههاي تزييني آن و نيز عرفا و شعراي برجسته اي مانند شاه سنجان خوافي نام برده و مـــــردمان آن را به علوّ همت ستوده است. در اواخر دولت صفويه تا اوايل سلسلهي قاجار به خصوص هنگام سلطنت آقا محمد خان قاجار خراسان به چهار بلوك تقسيم شده بود كهيكي از آن بلوكات هرات بود.خوافيكي از شهرستان هاي 22 گانهي تابع هرات به شمار مي آمد.
همچنين زين العابدين شيرواني مؤلف حدايق السياحه – كه مقارن حكومت قاجاريه بوده است- اين گونه مي نگارد: « خواف ولايتي است بهجت مطاف مشتمل بر سي پاره قريهي خوب و آب و هوايش في الجمله مرغوب است، سكنه اش اهل سنت و جماعت و شيعهي اماميه اند، باغات بسيار دارد و آسياي بادي در آن ديار ديده مي شود كه باد مي گرداند، قديم الايام ارباب كمال از آن ديار برخاسته اند ؛ من جمله زينالدين ابوبكر خوافي و امير قوام الدين سنجاني كه به غايت بزرگ بوده اند.»
مؤلف جغرافياي تاريخي خراسان از نظر جهانگردان چنين روايت كرده است: « لسار كه در سال 1299 هـ .ق از خواف ديدن كرده از نوشته هاي وي معلوم مي شود، خواف در اين تاريخ عبارت از چند قلعه بوده كه داد و ستد ناحيه در درون قلعه ها صورت ميگرفته. دكان هاي درون بازار تقريباً تهي از كالا بوده و پيرامون قلعه ها همه سو درختان ميوه به ويــژه توت و باغ هاي خرمي ديده مي شده و كشت خشخاش رواج داشته است. در درهي ميان خواف تربت حيدريه باغ ها و كشتزارهاي جو، گندم و خشخاش به شكل واحد هاي سبز كوچكي در ميان سرزمين خشك و بيآب و علف خود نمايي مي كرده و در اين ناحيه علف به قدري كمياب بوده كه فقط خوانين اسب نگاه مي داشتند و در دهات پيرامون خواف، چهار پايي جز الاغ ديده نشده است. » اين ولايت از سال 1249 هـ .ش كه هرات از ايران جدا شد به تابعيت مشهد درآمد و مانند سابق با عنوان ولايت خواف و با خرز به مركزيت خواف شامل شش بلوك (هر بلوك را در حكم بخش ويا دهستان وسيع تصور كنيد) به شرح زير بوده است: « بلوك پايين ولايت باخرز به مركزيت قصبه تابياد، بالا ولايت باخرز به مركزيت شهرنو، ميان ولايت باخرز به مركزيت مشهد ريزه، پايين خواف به مركزيت رود خواف، دشت زوزن به مركزيت قاسم آباد و بالا خواف به مركزيت سلامي. »
خواف از سال 1316 هـ .ش ولايت باخرز از بخش هاي شهرستان مشهد شد و خواف نيز عنوان ولايت و استقلال خــــود را از دست داد و يكي از بخش هاي تابع تربت حيدريه گرديد. با اين وجود در بين بخش هاي ديگر اهميت سياسي بيشتري داشت. تا اين كه در سال 1368 هـ .ش پس از تحولات زياد از تربت حيدريه جدا و به شهرستاني مستقل با مركزيت شهر رود (مشهور به خواف) تبديل گرديد، در صورتي كه اين شهر از سال 1314 داراي شهرداري شده بود. در حال حاضر(سال 1390 هـ .ش) شهرستان خواف داراي 5 شهر به نام هاي خواف (رود)، نشتيفان، سلامي، سنگان و قاسم آباد زوزن است.
مهم ترين رويداد هاي تاريخي خواف
مــردم خواف در سال 18هـ.ق پس از اين كه احنف بن قيس شهر هرات را به تصرف خود درآورد، اسلام را پذيرفتند اما تا سال ها بعد در گوشه و كنار خواف زردشتيان بر آيين خود بودند و مقاومت مي كردند. در منطقهي بالاخواف، خرگرد و به خصوص در سنگان مقاومت زردشتيان حدود 150 سال طول كشيد. در نهايت چون تاب مقاومت نيافتند، به ديار هند مهاجرت كردند و در آن جا شهري بهياد سنگان به نام سنجان بنا نهادند.
از وقايع تاريخي ديگر خواف مي توان از حضور حسن صباح نام برد. وي چون به فراست و تدبير مردم پي برد از حمله و تسلط خود بر خواف منصرف گشت و به قهستان رفت. بعدها در برگشت در قلاع كوه خيرآباد بالا خواف پيروان خود را مستقر كرد. دوباره در سال 549 هـ .ق به خواف حمله كرد كه اين حمله نيز به شكست منجر شد. در بعضي از كتاب هاي تاريخ قديم از جمله تاريخ جهانگشاي جويني از حملهي مغولان به خواف و خرابي و قتل و غارت منطقه به دست اين قوم مهاجم ياد شده و تاريخ آن را حدود سال 618 هـ.ق ذكــــر مي كند. يكي ديگر از وقايع مهم خواف كه بايد آن را ذكر كرد ؛ زلزلهي ويرانگر سال 737 هـ.ق است كه در اثر آن خواف و زوزن به ويرانه بدل گشت. بر اساس اقوال مورخان قريب به سي هزار نفر در اين زلزله كشته شدند. گويند شاه اسماعيل نيز در تعقيب مخالفان خود به خواف حمله كرد و از آن جا قصد هرات را داشت ولي با تدبير و وساطت خواجه نظام الملك خوافي، وزير سلطان حسين بايقرا، از حمله منصرف شد و امان نامه براي سلطان فرستاد. همچنين نادر شاه – در زماني كه فرماندهي كل قواي شاه طهماسب بود – در تعقيب افاغنه اي كه در منطقه بودند، در خواف حضوريافت. وي پس از سركوب مهاجمان، باقيمانده را وادار به فرار كرد. تركمن ها نيز در عهد ناصرالدين شاه، خواف را از حمله و قتل و غارت بي نصيب نگذاشتند.
ویژگی های طبیعی و جغرافیایی
شهرستان مرزی خواف با مساحتی حدود 9797کیلومتر مربع از شمال به شهرستان رشتخوار ، از شرق به افغانستان و شهرستان تایباد، از جنوب به قاین و از غرب به شهرستانهای گنابادو تربت حیدریه و محدود می گردد. مرکز این شهرستان شهر خواف است . بر اساس اخرین تقسیمات کشوری شهرستان خواف دارای 5 شهر به نام خواف ، سنگان ، سلامی ، قاسم اباد و نشتیفان می باشد . این شهرستان همچنین دارای 4 بخش و 8 دهستان است . معدن سنگ اهن سنگان یکی از بزرگترین معادن خاورمیانه به شمار می رود. کشاورزی و دامپروری نيز اساس فعالیتهای اقتصادی منطقه را تشکیل می دهد
طبيعت
خواف داراي آب و هواي خشك و بياباني با زمستان هاي نسبتاَ سرد و كم بارش و تابستان هاي گرم و خشك مي باشد. بارندگي در اين شهر به صورت باران و تا حدودي برف است و ميزان آن از غرب به جنوب كاهش مييابد. ميانگين بارندگي سالانه بر اساس اطلاعات به دست آمده از نقشه هاي خطوط هم باران بيانگر دامنهي تغييرات سالانهي 130 تا 150 ميلي متر و در ارتفاعات تا 165 ميلي متر مي باشد. ميانگين حرارت سالانه حدود 18 درجهي سانتي گراد است كه حـــداكثر مطلق درجهي حرارت در تير ماه به 45 درجهي سانتي گراد و حداقل مطلق درجه حرارت در بهمن ماه به 7 درجه زير صفر مي رسد.
اقتصاد و مشاغل
اقتصاد منطقهي خواف و منبع درآمد مردم بيش تر بر پايهي باغداري، زراعت، دامپروري، تجارت و پرورش طيور و كارگري است. كشاورزي در اين منطقه به صورت ديم و آبي مي باشد. مهم ترين منبع آبياري زمين هاي كشاورزي در گذشته آب قنات بوده و اكنون چاه عميق و نيمه عميق مي باشد. عمده ترين محصولات كشاورزي انواع نهال هاي ميوه و تزييني، توتون، زعفران، سير، چغندرقند،جو، گندم، صيفي جات،كنجد و… مي باشد. در زمينهي باغداري محصولاتي چون: انگور، زرد آلو، انجير، توت، بادام، پسته، شفتالو و… توليد مي شود. لازم به ذكر است كه امروزه كشت نهال به صورت تجاري، اقتصاد نشتيفان را رونق بخشيده است و عمده ترين علل پرورش آن جهت جلوگيري از خسارت بادها بوده است. گونه هاي منحصر به فرد و نادر نهال در اين منطقه عبارتند از: كاج الدار، كاج خمره اي و مخروطي، سرو، سرو نقره اي، سرو ناز، سرو خمره اي، گل رز، بادام و انواع توت و شاتوت، زيتون تلخ، ابريشم مصري و…
ساكنان اين منطقه علاوه بر فعاليت هاي كشاورزي و دامداري به كار تجارت و فعاليت در معدن سنگان كه بزرگترين معدن سنگ آهن در خاورميانه مي باشد و همچنين ساير كارخانجات موجود در شهرستان اشتغال دارند.
صنعت در خواف
معدن سنگ آهن سنگان خواف
مجموعه کانسار های سنگ آهن سنگان در فاصله حدود 300 کیلومتری جنوب شرقی مشهد، 68 کیلومتری جنوب غربی تایباد، 40 کیلومتری جنوب شرقی خواف و 18 کیلومتری شمال شرقی سنگان در استان خراسان رضوی و نزدیک مرز افغانستان قرار دارد. محدوده در برگیرنده این مجموعه کانساری به شکل مستطیلی به طول تقریبی 22 کیلومتر و عرض 10 کیلومتر می باشد که شامل کانسار های غربی (پنج کانسار تپه قرمز،A ،B ، C شمالی و C جنوبی) کانسارهای مرکزی (دو کانسار باغک و دردوی) و کانسارهای شرقی (شش کانسار می باشد. حداكثر ارتفاع منطقه 1812 متر ميباشد. اين منطقه داراي آب و هواي کويري خشک و با متوسط بارندگي ساليانه 150 تا 250 ميليمتر در سال همراه با وزش بادهاي تقريباً دائمي است كه در 6 ماههي اول سال سرعت آن به بيش از 50 کيلومتر در ساعت ميرسد. سنگ آهن سنگان از لحاظ کمي از بزرگ ترين معادن کشور و از نظر کيفي محصول توليد شده قابل رقابت در بازارهاي جهاني و قابل استفاده در کارخانههاي فولادسازي کشور است و همچنی می توان به کارخانه شیر، صابون و کارخانه قند اشاره کرد.
نیروگاه بادی در خواف
یکی از ظرفیت های بالقوه و مهم شهرستان نیروگاه های بادی می باشند که با توجه به اینکه خواف و بویژه سنگان در مسیر تونل بادی (بادهای 120 روزه سیستان) قرار دارند، این پتانسیل خدادای برای تولید برق و شکوفایی اقتصادی منطقه و استان و ایجاد اشتغال استفاده بهینه برد که در سال های اخیر چند شرکت از جمله شرکت بهین ارتباط مهر جهت راه اندازی توربین های بادی وارد عمل شده اند.